لب را به جز از مدح علی وا نکنی
با دشـمن فـاطمه مـدارا نکنی
گر منتظر یوسف زهـرا هستی
غیـر از فرج از خـدا تمنا نکنی
×××
شاید که کمی سوز به آهت بدهند
در دهر کمی حشمت و جاهت بدهند
اما دگر این امر محال است محال
بی حب علی بهشت راهت بدهند
×××
احمد که دلـش جنت الاعلا باشد
دلگـرمی او علـی و زهـرا باشد
در فتـنـه آخـر الــزمان راه نجـات
فـرمود تـولــی و تـبـــری باشد
×××
بر شمع شب تار کسی پف نکنم
پیش رخ تـو صحبت یوسف نکنم
هر کس که زند دم از عدوی تو علی
نامردم اگــر به صورتش تف نکنم
×××
اگـر مست از مـی کوثـر نگردی
دل آسوده تـو در محشر نگردی
الا ای دشمن زهـــرا بـه دوزخ
الاهـی که بــری و بـر نگــردی
×××
به محشر جنب و جوشش را ببیند
تمام فکــر و هوشش را ببیند
عدوی مرتضی و جنت حق؟
مگر که پشت گوشش را ببیند
×××
با شهپر جبریل برابر باشم
گر خاک در خانه ی حیدر باشم
من عاشق حیدرم محال است محال
با دشمن فـاطمه بــرادر باشم
×××
مـرا از کودکی می گفت مادر
مبـر بر لب به غیـر از نام حیـدر
اگر خواهی شود شیرم حلالت
مشـو بـا دشمن زهــرا بـرادر
×××
جـز بـر در عشـق نوکری بی معناست
رفتن به سـرای دیگــری بی معناست
وقتی که علی ز دشمنش بیزار است
بـا دشــمن او بــــرادی بـی معناست
سید مجتبی شجاع
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 423
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3